قصه طرماح را به خاطر داری؟نامه پدرت را برای معاویه می برد و یک سلام بلند بالا میدهد.می گوید سلام برتو ای پادشاه.معاویه می پرسد چرا ما را امیر مومنین خطاب نمی کنی؟می گوید مومنین ما هستیم و چه کسی تو را بر ما امارت داده که تو را امیر بخوانم؟طرماح را به خاطر آوردی؟یادت هست زانو به زانویت نشست و از کوفیان گفت برایت حرف زد و بعد تو اجازه دادی که برود سوی قبیله و عیالشرفت که برگرددبرگشت اما دیر.سرها روی نیزه بود.حسین،ماه جهان ممن سال هاست که دارم وقت می خواهم که برگردم.هر روز دارم بهانه می اورم که برگردم.سال هاست که نگاه می کنی و با لبخند شیرین گوشه لبت منتظری.منتظری که برگردمدودستی چسبیده ام به این نماز های نصف و نیمه و امیدوارم همین نماز نگذارد گم شومبرایم دعا می کنی که برگردم؟دعا کنید روزی که برمی گردم دیر نشود.

ایمان من در حلقه هندسه اندام توست....

چقدر بگم دلت هنوزم پیشمه....

با حلوا حلوا گفتن که دهانم شیرین نمی شود

برگردم ,تو ,خاطر ,کنی ,طرماح ,امیر ,که برگردم ,هاست که ,معاویه می ,می کنی ,سال هاست

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اخبار تکنولوژی و نرم افزار دیوونه System News/سیستم نیوز فروشگاه صحافی آون - آون آزمایشگاهی املاک احمدلو گردشگری مرجع رسمی مقالات عطر نمی دونم اسمشا چی بزارم:)))) آنتن مرکزی,دیجیتال مرکزِی,تلویزیون هتلی