این روزها فکر می کنم چقدر سبک ترم.چقدر بار از روی شانه های م برداشته شده.کارها آن جور که دوست داشتم پیش نمی رفت.به جای رها کردن بیشتر دست و پا می زدم.انگار توی مرداب باشی بخواهی خودت را رها کنی.سخت نبود اما تصمیم هایم را یکباره گرفتم

قبل ترها شنیده بودم که محیط روی آدم تاثیر می گذاردحتی جای خوانده بودم آدمی که باهوش باشدخیلی سریع خودش را با محیط وفق میدهدسه سال.سه سال جان کندم.سه سال برای رسیدن به آرزوهایم در جا زدم.مهره ها را می ریختم و دوباره.این دوباره بی فایده بود.انگار همه چیز توی ذهنم داشت اتفاق می افتاد.نبات دیگر صبور نبودکم حوصله شده بودبی طاقت.همه چیز را رها کردمیکباره.اولویت های زندگی م گم شده بودکلاف سر درگمی بودم که هی بیشتر توی خودم گم میشدم

نوشتن سخت شده.کلمات قهر کرده اندو من دلم عجیب نوشتن می خواهد بعد از مدت ها نشسته ام روبه روی لپ تاپ و سر انگشت م دارد کلمه ها را لمس می کند

اتاق سبزم را دوست دارمسبزش را دوست دارم.اتاقم شبیه سبز نقاشی های کودکی م است.سبز سبزخانه ام سبز استسبز با صدای خسرو شکیبائی

چیزی توی ذهن م وز وز می کندسخت نبود رها کردناما می ترسماز فرداهایم می ترسم.ترس مثل خوره افتاده به جان م و دارد بیمارم می کندمی ترسمروزهای تلخ داشتم روزهایی که پر بودم از بغض و ترسروزهای خوب همروزهایی که می خندیدم و ذوق داشتمروزهایی که لذت می بردم از خوردن یک خرمالوگس بود اما طعمش را دوست داشتم.طعم روزهای که گذراندم را دوست دارمبرای م تجربه بود.تجربه ی که یاد داد برای تغییر کردن نترسمرها کنم

ایمان من در حلقه هندسه اندام توست....

چقدر بگم دلت هنوزم پیشمه....

با حلوا حلوا گفتن که دهانم شیرین نمی شود

م ,دوست ,رها ,داشتم ,توی ,نبود ,را دوست ,می ترسم ,سه سال ,می کند ,دوست دارم

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گروه سرودبرنا پایان نامه های ارشد مطالعات مهندسی ژئوفیزیک (اکتشاف آب زیر زمینی، اکتشافی ژئوتکنیک، معدن) خانواده خسروی سرویس یخچال فریزر کرج تهران دوربین‌های مدار بسته مشتقات ذهن یه نوجوون 21 ساله seo [مرز حقیقت] بوکینگ پرشیا